طراحی سایت|طراحی اپلیکیشن

بازاریابی عصبی یا neuromarketing به چه معناست و چه کاربردی دارد؟

بازاریابی عصبی کاربرد علوم اعصاب در بازاریابی است.

در اینجا یک تعریف گسترده تری از این نوع بازاریابی ارائه میدهیم.

بازاریابی عصبی کاربرد علوم اعصاب و علوم شناختی در بازاریابی است. این می تواند شامل تحقیقات بازار باشد که سعی می کند نیازها ، انگیزه ها و ترجیحات مشتری را کشف کند که روشهای سنتی مانند نظرسنجی ها و گروه های متمرکز نمی توانند آنها را نشان دهند.

بازاریابی عصبی می تواند شامل ارزیابی تبلیغات خاص ، بازاریابی ، بسته بندی ، محتوا و غیره باشد تا درک دقیق تری از واکنش مشتریان در سطح غیرآگاهانه داشته باشد.این می تواند شامل استفاده از دانش به دست آمده از علوم عصبی و تحقیقات علوم شناختی باشد تا بازاریابی موثرتر شود.

“عصب شناسی مصرف کننده” گاهی اوقات مترادف بازاریابی عصبی به کار می رود.

آیا بازاریابی عصبی همیشه از علوم اعصاب استفاده می کند؟

اگرچه امروزه برخی از ابزارهایی که بخشی از مطالعات عصب شناسی مصرف کننده هستند ، مانند کدگذاری صورت ، ردیابی چشم و آزمایش ضمنی ، ماهیت رفتاری دارند، سایر ابزارهای رایج در فضای عصب شناسی مصرف کننده ، داده های بیومتریک مانند ضربان قلب و واکنش پوست گالوانیکی را اندازه گیری می کند ، که مستقیماً فعالیت مغز یا عصبی را اندازه گیری نمی کند.

در اصل این نوع بازاریابی مرتبط با علوم روانشناختی است یعنی بازاریابان عصبی می خواهند رفتار مشتریان خود را بفهمند و پیش بینی کنند.

ما تأیید می کنیم که مشتریان اغلب نمی توانند ترجیحات یا فرایندهای تصمیم گیری خود را به طور دقیق توصیف کنند یا نمی کنند و ما به عنوان بازاریاب باید تفکر ناآگاهانه آنها را درک کنیم. ما ممکن است از طریق تصاویر fMRI ، با آزمایش های هوشمندانه ، با تجزیه و تحلیل داده ها در دنیای واقعی یا ترکیبی از رویکردها به این درک برسیم.

عصب شناسی مصرف کننده چیست؟

در سالهای اولیه ، واژه “neuromarketing” توسط برخی از ارائه دهندگان خدمات با اشتیاق رواج یافت اما توسط بسیاری از دانشگاهیان مورد بی مهری و حتی اهانت قرار گرفت. برای توجیه ادعاهای برخی از بازاریابان عصبی ، تحقیقات جدی چندانی انجام نشده بود و محققان دانشگاه نمی خواستند خود را با موضوعی مرتبط با پاراپسیکولوژی یا UFO ها مرتبط کنند.

در اوایل سال 2012 ، برخی از افراد در صنعت تغییر نام بازاریابی عصبی را به عنوان “علم عصبی مصرف کننده” پیشنهاد کردند تا تمرکز بر رویکردهای مبتنی بر علم عصب شناسی باشد.

امروزه از “عصب شناسی مصرف کننده(consumer neuroscience)” و “بازاریابی عصبی(neuromarketing)” به جای یکدیگر استفاده می شود ، اگرچه افراد و شرکت ها اغلب یک اصطلاح را بیشتر از دیگری استفاده میکنند.

با گذشت زمان ، مفاهیم منفی عبارت “بازاریابی عصبی” کاهش یافته است. یک مطالعه بزرگ در دانشگاه تمپل این حوزه را کاملاً از حوزه شبه علم خارج کرد و این موضوع را برای تحقیقات جدی دانشگاهی قابل قبول کرد. به عنوان مثال ، توماس رامسوی از دانشکده تجارت کپنهاگ این اصطلاح را در عنوان کتاب درسی خود با موضوع ، مقدمه ای بر بازاریابی عصبی و علوم اعصاب مصرف کننده قرار داد.

امروزه می توان در موسسات معتبر در سراسر جهان ، به ویژه در اروپا ، اهمیت بازاریابی عصبی را دریافت کرد.

ویکی پدیا می گوید: “بازاریابی عصبی یک زمینه ارتباطات بازاریابی تجاری است که از روانشناسی عصبی در تحقیقات بازار استفاده می کند ، به مطالعه حس حرکتی ، شناختی و عاطفی مصرف کنندگان به محرک های بازاریابی می پردازد. مزایای بالقوه برای بازاریابان شامل کمپین ها و استراتژی های بازاریابی کارآمدتر و موثرتر و در نهایت دستکاری نیازها و خواسته های واقعی مردم با نیازها و خواسته های بازاریابی است. ”

این تعریف در مسیر درستی قرار دارد ، اگرچه من با این جمله که هدف بازاریابان عصبی ، “دستکاری در نیازها و خواسته های واقعی مردم” است ، موافق نیستم.

بازاریابی عصبی ذاتاً دستکاری و تغییر خواسته های کاربران نیست ، بلکه درک نیازها و خواسته های واقعی افراد است. با این دانش ، بازاریابان می توانند محصولات بهتر را توسعه دهند.